همه خشم های عالم توی وجودم جمع شدهبه شدت دوست دارم برم یه جای خلوت و داد بزنم

اشتهام خیلی کم شده و روز به روز لاغرتر میشم، و توان وقوتم کمتر.به شدت عصبیم و ضربان قلبم بالاست.

خیلی خودمو کنترل میکنم، دوروز پیش که داشتم اضافه کاری هامون رو رد میکردم تریون گفت تو نباید اضافه کاری برای خودت رد کنی یعنی بیشتر از اون دختره نباید برای خودت اضافه کار بزنی گفتم حقمه من همه پنجشنبه ها و جمعه ها درگیر کار بودم و سرکار گفت نه به صلاح نیست من خودم پولشو نقدی بهت میدم ولی برای خودت اضافه کار نزن، اتیش گرفتم، بحث کردیم دو ساعت کامل، فایده نداشت میگه به صلاحه دیده نشی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به همین راحتی!!!!!!! واقعا به صلاحه دیده نشم؟

کارام دیده نشه ؟ فعالیتم؟ حسن انجام کاارم؟ که بقیه کم کار جلوه نکنن؟ اینجاایران است بله به همین راحتی!

میگه زنگ میزنن مدام از بالا پیگیر تو هستن، و من پشتتم اما نمیتونم خیلی مقاومت کنم گفتم از کجا معلوم که خودت پشت این ماجرا نباشی؟ گفت میدونم بهم اعتماد نداری ولی من نمیتونم از دستت بدم تو این شعبه رو به اینجا رسوندی گفتم والان که به اینجا رسوندمش وقتشه حذف بشم!

گفت نه من اینو نمیخوام ولی به شدت تماسهایی به دفتر مرکزی شده بابت اینکه تو کارشون انجام ندادی معلوم نیس از سمت کی این قضیه داره دنبال میشه گفتم ولی من میدونم یا خودتی یا اون دوتا یا سه تاتون باهم!!!

ولی شواهد حاکی از اونه تریون پشت این قضیه نیس از اولم میدونستم اون چنین کاری نمیکنه منو دوستداره هم اینکه میدونه نباشم همه کارای شرکت لنگ میمونه، کسی که هست به قطع ویقین دختره است میدونم کار اون همکار اقا هم نیس،

من که قصدم موندن نبود از اولم ولی اینکه منو به سمتی بکشونن که اخراج بشم خیلی بده و سنگین برای منی که این همه زحمت کشیدم و تلاش کردم والان که وقت ثمر دهی هست اینجوری دارن نامردی میکنن

البته که راندمان کاری من رفته بالاتر توی این هفته کلی درگیری داشتن با مشتریا ولی من دخالتی نداشتم، اروم کارمو انجام میدادم.

ولی این خود کنترلی باعث شده اشتهام کم بشه صد البته بخاطر گواترمم هست واینکه وضعیتش بحرانی و من باید عمل کنم

وقتی از سرکار میرسم خونه با صدای بلند گریه میکنم تا وقتی بیدارم، به شدت احساس تنهایی میکنم توی این ماجرا

میدونم که باید خودمو کنترل کنم قوی باشم، ولی همیشه زندگی برای من اینطوری پیش رفته موفق خوب و عالی و کائنات همه چی رو فراهم کرده من به هدفم برسم بعد یهو همه چی خراب شده ومن درگیر چالشهای بدی شدم و باز همه چی اوکی میشه و این بهم امید میده که من اوکی میشه برام.

کاش هر چه زودتر شعبه ای که برادر ی دنبالشه اوکی بشه، با الف حرف نمیزنم، امروز بهم پیام داد گفت چته نیستی؟ گفتم درگیر قضایای کاری هستم فقط فحش میداد بعد از شنیدن حرفای من به تریون به زمین وزمان عصبی بود گفت همین پنجشنبه جمعه کارتو ردیف میکنم بری یه جای دیگه، قبول نکردم رزومه هم ندادم. بهش زنگ زدم گفتم نمیخوام نگرانی های من رو به دوش بکشی خودم از پسش برمیام فعلا اینجا میمونم تا یکی دوماه اینده صبوری میکنم بعد میرم که سابقم بیشتر بشه.

 باید اول ارامشو به دست بیارم بعد تصمیم بگیرم

الان دخترک درونم به شدت اسیب دیده، اسیب ناشی از جدایی رابطه قبلیم اونم با زخم های عمیق.

نه من از خودم مراقبت کردم نه مخاطب از من. و این موضوع باعث شد حال امروز من این باشه و میدونم طول میکشه درمانم، موضوع بعدی اینکه من هیچ دوست ورفیقی ندارم جز خانوادم، و اینکه بخاطر حالم از خانوادم هم دوری میکنم.

دارم سعیمو میکنم میدونم از پسش برمیام و قوی خواهم موند.

برام دعا کنید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها