سلام دوستان.

چندروز پیش توی اینستا یک پست توجهم رو جلب کرد، درباره شاخص بودن و استاندارد شخصی یک خانم، تا جایی که یادمه همیشه سعی کردم استاندارد ها رو رعایت کنم، چه اون موقع که سنم کم بود چه الان، و نمیدونم تا چه حدی موفق بودم؟ ولی هرجایی که سطح خودمو اوردم پایین تا مقبولیت پیدا کنم همونجا به غلط کردن افتادم، نمیدونم اینکه ادمی دوست داره مقبول باشه از ترس میاد از مهرطلبی؟ یا نه بقول دکتر شیری از تله بی ارزشی ؟

ولی این روزها که خودمو مرور میکنم میبینم دقیقا هرجایی که خم شدم تا مقبول بشم یه نقطه پررنگ توی زندگیم از ندانم کاری شکل گرفت که تا دوسه سال هروقت یادم بیاد خودمو تف و لعنت میکنم.

اینکه تصمیم بگیریم هر جایی زندگی میکنیم استاندارد خودمون داشته باشیم نه استاندارد تحمیلی محیط یا خاله زنک هارو باشه میشه موفق باشیم، این استانداردها باعث فاصله شمااز عوام میشه، قرار نیس شما با ادمهای معمولی رفاقت داشته باشید یا اگر قرار بر رابطه دوستی هست باید براش حد بذارید یه فاصله ایمنی رو رعایت کنید.

من در سه مقطع از زندگیم زندگی خوابگاهی رو تجربه کردم، یکبار در دوره ارشد، که اخر هفته میکوبیدم می رفتم یزد و برمیگشتم، و یه ترمش هم موندم، کلی جریانات پیش اومد برام، یکی خوابگاه قبلیم و اون ادم شارلاتان که با کلی ضرر مالی ازش اومدم بیرون، و یکی این خوابگاه، اوایل کمی حد خودمو حفظ کردم بعد کم کم یخم آب شد فکر کردم که شناختم از آدمها کامل شده، کم کم بچها ها اومدن سمتم از من مشاوره میگرفتن برای کار وزندگی و روابطشون، بعد من خودمو گم کردم کلی اطلاعات بی مصرف ریخته توی ذهنم، کار هم میکردم، این باعث شد توی حالتهای روحیم خیلی اثر گذار باشه، من توی دایره دوستی دونفر افتادم که سه چهار سالی بود باهم بودن،عوام بودن از این خانم خان باجی ها که هی اطلاعات بی مصرف به من میدادن، شاید من خوشم میومد چون ادم کنترل گرایی هستم هرجا میرم دوست دارم همه چی توی مشتم باشه، واینو بعدها فهمیدم که چه فشارهای روحی رو توی زندگیم بخاطر همین ویژگی تحمل کردم. و حالا یهو من و اون اطلاعات و اون ادمها دوره کرده بودن. اوایل رودربایسی داشتم بعد که شناختم کامل میشد یا شگفت زده میشدم کم کم خودم کشیدم کنار، واونا این براشون سخت بود، تااینکه یهو شدن دشمن من، و شروع کردن به هوچی گری و اذیت وآزار، من سکوت، حتی تاهمین حالا، چون دلیلی نداره انرژیمو بذارم برای این مسائل، من متهم شدم به خیلی چیزها، و من در شگفت بودم از آدمها، از اینکه بعضی آدمها گوسنفدان زیبایی هستن تا وقتی گرگ درونشون رو نشون ندادن.  و اگر بار دیگه این اشتباه رو بکنم خودمو نمیبخشم.

داشتم به همین موضوع فکر میکردم دلیلش رو کاووش میکردم، فهمیدم دقیقااگر ما استانداردهامون برای دیگران تعریف نکنیم یا بهشون نشون ندیم، اونها برامون استانداردهای خودشون رو تعریف میکنن.اگر دایره دوستاتون محدوده نگران نباشید و خوشحال باشید اگر همون چندتای محدود هم استانداردهای بالایی دارن.

این روزها دعام کنید سخت نیاز به انرژی های خوبتون دارم دارم یه کارهایی میکنم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها