سلام

تصمیم گرفتم ادرس پیج و اسمش رو عوض کنم، و کلا یه برنامه های دارم براش. شاید دیگه کلا اپ نکنم اینجارو یه پیج اینستا بزنم وبنویسم.

یه چیزی که این روزها میبینم،دخترای باانگیزه کم شدن، زن های قوی کم شدن، بااینکه به لطف دنیای مجازی  ما میتونیم تو زندگی همه سرک بکشیم و یا اینکه نمایش وای من چقد خوشبختم راه بندازیم، ولی بین همه اینها توی این چندروز بیکاری فهمیدم دختر قوی کم شده، اکثر دخترا دنبال شوهر پولدارن، یاگلایه دارن از اینکه چرا خانواده حمایتمون نمیکنه و

من سالهاست خرجمو خودم میدم شاهکار نکردما، وظیفم بوده دیگه به سنی رسیدیم که نباید بارمون روی دوش کسی باشه، حتی من بارم روی دوش مخاطب هم نبود، خیلی وقتها باهاش دنگی حساب میکردم مثل سفرمون رو، خیلی وقت ها من دعوتش میکردم منتظر نبودم اون بیاد من وببره بیرون و خرجمو بده، هوس یه چیزی میکردم خودم دست میکردم توی جیبم، خیلی وقتها ناراحت میشد کم کم عادت کرد که من اگر به اون میگم فلان خرید رو دارم یا مثلا فلان غذارو هوس کردم به معنای این نیس فلانی بیا برا من خوراکی بخر  فلانی بیا برا من خرید کن.

توی خوابگاه من چیزهای زیادی دیدم، مثلا طرف توی این دوسال حتی یکبار میوه نخرید ولی هروقت میوه دست هر کس میدید میگفت وااای من چقد میوه دوست دارم، که بهش تعارف کنن، یا مثلا خوراکی نمیخرید برا خودش ولی عاشق لواشک بود وقتی دوست پسر پیدا کرد همیشه یه کیف پر از خوراکی داشت!!!! یعنی کاری میکرد براش بخره این چیزا رو، نمیدونم صرفا شاید اون پارتنر مثلا چون اینو دوست داشته میخواسته خوشحالش کنه، یانه فهمیده طرف خیلی ارزونه، بااینها مخشو میزده،توی دوران سینگلی سالی یبار فقط لباس می خرید، وقتی دوست پسر یافت، به هر مناسبتی!!!بنده خدا رو تیغ میزد بعدم میگفت من خوبه تیغ زن نیستم اگر یه دختر دیگه بود میتونست راحت این پسرو بدبخت کنه!!! اگر یه دختره دیگه بود فلان حتی مورد بود که سرولنتاین و عید روز پرستار و روز مهندس و عید نوروز و روز زن فقط جهت همون روز دوست پسر میگرفت که یه دست لباس بخره براش. نمیدونم چی شده چرا عزت نفسمون ازدست دادیم.

طرف باباش جانبازی داشت، به لطفش دانشگاه ازاد تهران قبول شده بود رشته نرم افزار، از نرم افزار چی میدونست؟ از ای تی؟ از کامپیوتر؟ فقط روشن و خاموش کردن لب تاب رو!! خداشاهده افیس و یه تایپ ساده بلد نبود،گوگل کردن ساده رو بلد نبود. بعد کل روز خوابیده بود روی تختش و چت میکرد وسرش توی گوشی بود به هرکی از کنار تختت رد میشد میگفت تورو به علی یه کار برا من پیدا کنید!! من همیشه برا چنین ادمهایی خیلی سختگیرم، بهشون عیبشون رو رک میگم تابه خودشون بیان چون معتقدم در یه سالهایی که خیلی جوان بودم خیلی متوقع و کم کار بودم اگر کسی بود اینها رو به خودم میگفت الان صد پله بالاتر از الانم بودم.

وقتی بهش گفتم که تخصص چی داری؟ گفت تو دانشگاه یادمون ندادن!!! گفتم مگه همه این ادمهایی که میبینی کار میکنن از تو شکم مادر یاد گرفتن؟ یه تلاشی کردن دیگه، از یه جایی شروع کردن حتی از توی همین تخت ورختخواب وچت کردنت میتونی یه چیزایی ساده رو گوگل کنی اموزشتو شروع کنی.چه نرم افزاری بلدی؟ هیچی، بعد منی که دو ترم کامیپوتر خوندنم وولش کردم سه تا زبان برنامه نویسی بلدم فخر فروشی نیس بحث تلاش، هیچ استادی به من یاد نداد، پول از داداشم قرض گرفتم رفتم کلاس کامیپوتر فنی حرفه ای و دوسه تا زبان برنامه نویسی رو خوب یاد گرفتم. و همچنان داره به چنین زندگی زالو واری ادامه میده.

رفیق تو زندگی نقش مهمی داره، رفیقهایی رو دور خودت جمع نکن که همش فکر شوهرن یا فکر پیدا کردن یه مرد پولدار کلا پی اینن یکی بیاد ببره خوشبختشون کنه، پی ادمهایی باش که برنامه دارن برا زندگیشون دنبال موفقیتن دردشون دردی که می ارزه .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها