خیلی سخته یهو یه استوری تورو پرت کنه ته ته دره ای تاریکه و پر تیغه های زهرآلود. بعد نمیدونم چند ماه دوست صمیمی مخاطب استوری گذاشته بود اینستا جالبه منو ومخاطب همو فالوو نکرده بودیم ولی من و سید چرا، سید خیلی پسر گلیه و از ۷سالگی باهم دوستن ، روش ریپلای زدم عکس خودش بود واسش گل فرستادم اومد حال و احوال کرد حال مخاطب پرسید که یه مدته نیست تحویلش نمیگیره و. گفتم ما کات کردیم نزدیکا دوماهه شوکه شد هی پرسید وپرسید اصرار گفتم حقیقت اینه دیگه ازجایی من بریدم و. کلی دری وری گفت که باید ببینمش باید باهاش حرف بزنم و گفتم من اسیب دیدم اونم اسیب دیده مقصر دوتامون و. کلی حرف زدیم من فقط اشکام سرازیز بود خوب شد اروم شدم، گفت تو هنوزم زیبایی اجی وجون فک نکنی ۳۵سالته و دیگه تمومه؟ کلی خندیدم بابا نمیخواد بهم اعتماد به نفس بدی واقعیت اینه من ۳۵سالمه و دوسش دارم اینو,میدونی خوشحالم ازش بد نگفتم بدی نداشت ازش بد بگم منطقی صحبت کردم جوری که تعجب کرد گفت من مطمینم دلش باتوهه من میشناسمش گفتم دل منم باهاش بود ولی خب تمومه دیگه. میدونی رفقامون از ما تو ذهنشون شیرین و فرهاد ساختن و این تصور که کات کردیم براشون سنگینه، سبک سبکم بقول شاعر ما کوچیکا خدامون بزرگه.

تریون زنگ زد که خونه رو تمیز کرده کولرم وصل کرده میتونی اسباب کشی کنی گفتم مرسی ازت مدیر کلی مسخرم کرده امروز زنگ زدم به اقای ر که برام تنخواه رو تعریف کن و. بعد زنگ که زدم هردو حال همو پرسیدیم و خندیدیم گفتم که اتوماسیون به کی بزنم؟ واسه ایجاد .اااا اصن ذهنم یاری نکرد بگم تنخواهاونم مرد بود ازخنده گفتم یادم رفت بخدا گفت وقتی یادت اومد زنگ بزن خبیا قه قهه گفتم نه یادم اومد هولم نکن تنخواه گفت اهان باشه به خودم اتوماسیون بزن اوکیشو میدم میفرستم مالی و. بعد تریون منو سوژه کرده که یادت رفت جلو رعنتر منو هول کردن بخدا. من حالم خوبه اینجا خونمه مینویسم که بگم حواسم بهت هست نوستال عزیزم مراقبتم ودوستتدارم نمیذارم درد بکشی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها