هورااا خریدای خونه تموم شد تقریبا

امروز صبح زود بیدارشدم عین همیشه و پاشدم شال و کلاه کردم رفتم بازار واسه خرید گاز و یخچال که هرچی گشتم باقیمت و شرایط مناسب پیدا نکردم دیگه دست از پا درازتر ظهربرگشتم خونه که اجی گفت بیا بریم فلان جا، همون شهرمحل کارمو میگفت، گفت خب اونجا بزرگتره بهترم هست کرایه وسیله ها زیلد میشه همونجا بخری بهتره، دیگه با داداش دومی حرفیدم اونم همینو گفت که اشنا هم داره برم پیش فلانی قسطی وردارم دیگه یکم خوابیدم ظهری و عصری پاشدیم رفتیم اونجا اول رفتیم پلاسکویی همه خریدامون انجام دادیم شد ۵۰۰دیگه ادم نمیتونه چهارتا تیکه پلاستیک بخره والا، تازه این قیمت مناسبش بود از رخت اویز و سطل زباله و ابکش و. خرید کردیم تا تفاله گیر یعنی تقریبا کامل خرید کردیم وسایل پلاسکو رو، بعدش به تریون زنگ زدم کلید لازم دارم چون میخوام خریدامو ببرم خونه گفت کجایی؟بیام دنبالت گفتم نه اجیم هست گفت خب باشه بذار بیام خودم میبرمشون دیگه دیدم به هرحال باید بیاد کلیدو بده بذار خودشم ببره دیگه اجیم گفت بذار بیاد بابا، دیگه مارفتیم لوازم خانگی اوووف چقد همه چی گروووون درنهایت یخچال فریزر خرثدم رنگ سیلور، قیمتشم خوب بود ۴و۴۰۰چون دوست داداش بود قسطی داد ۲تومن پیش دادم ماهی ۴۰۰خوردی قسط، گازم طرح فر خریدم ۵۰۰که نقدی دادم پولشو تریون اومد، زنگ زد کجایی پس؟ دیگه رفتم بیرون فروشگاه حسینم همراهش بود اومد جلو سلام و اینها میگه معرفی میکنم حسین ایشون خانم نوستالنمیگم چرا معرفی میکنی؟مگه تغییرکردم اخه میگه نه بالباس فرم عادت کردیم ببینیمتحسینم کلی خندید میگه دروغ میگه تغییر نکردین اصلا، دیگه اومدن تو فروشگاه بااجی سلام واحوال پرسی، قرارشد فروشنده به اینها تحویل بده همونجام وانت گرفتم باکارگر و. بعد رفتیم پلاسکویی وسایل برداریم نزدیک بود بخاطر همین با تریون نرفتیم پیاده رفتیم تااون بره دوربزنه بیاد اجی میگه ببین فروشنده زنگ زد میگی متاهلم هامیگم وا چی شده؟میگه تو رفتی پیش تریون برگشته میگه ایشون خواهرشما همونی نیست تو کارگزاری فلان کارمیکنه؟گفتم چرا میگه که مجردن؟قصد ازدواج ندارن؟گفتم نن نامزد داره مگه حلقه تو دستش ندیدین، گفت یارو‌گیر داده ول کنم نیست که نه من تحقیق کردم این ابجی کوچیکتون مجرده خلاصه گیر داده اجیم پیچوندهبعذ میگه به تریون بگو اینو نره بگه مجردی، تریون اومد بهش گفتم یارو پرسید میگی من متاهلما میگه وا چی شده؟میگم نمیدونم اجی میگه یارو سواا پرسیده گیر بوده میگه به اجیم بابا بذار شوهرش بدیم من ازدستش خلاصشم خخخ اجی هم گفت ما به فلانی ها دختر نمیدیم منظورش ادما این شهرهتریونم هیچی نگفت دیگهبعد چند مین یارو زنگ زد که خانم نوستال بیا یخچال زدم برق نگاش کن گفتم اقای تریون میاد دیگهبعدم رفتیم یکم وسایل بهداشتی خریدم خدا یه بادی اسپلش یه مام و رنگ مو شد صدوپنجاهدیگه من باید هوابخورم فقط تا شش ماه کل حقوقم رفته واسه قسطنمیدونم واقعا چطور زندگی کنم ولی خدا روزی رسونه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها